وقتی بابا کوچک بود
دوستای گل خوبین ؟ با گرمای تابستون چی میکنین؟ ماه رمضون خوبی داشتین؟ التماس دعای خیر از همتون داریما. یادتون نره...... . این ماجرا از اونجایی شروع شد که مادر جون برات عینک آفتابی جدید خرید و تو هم بر خلاف پارسال که تا عینک می زدم برات، بغض می کردی امسال شب ها هم دوست داری عینک رو چشمات باشه و با کلی توضیح که " ببین بابایی هم عینک نداره و .... راضی به در آوردن عینک میشی و یه روز هم که داشتی میز تلویزیون مادر جون اینا رو بهم می ریختی یه کیف سی دی مشکی پیدا کردی. حالا هر روز کیف رو می گیری دستت و می گی عـــی نه یعنی عینک می خوام و بعدش هم بابا دفتر&n...